کد خبر: 1240562
تاریخ انتشار: ۳۰ تير ۱۴۰۳ - ۰۰:۴۰
۲ خاطره از شهید مدافع حرم علی‌محمد قربانی از مربی‌های فوتبال در خوزستان
حاجی از سال ۹۱ مدیر کاروان زیارتی بود و خدمتگزار زوار. از بس به این کار علاقه داشت، خدا هم بهش توفیق می‌داد. در یکی از سفر‌ها به عنوان زائر همراهش بودم. زیارت دوره در نجف اشرف یک روز کامل وقت می‌گیرد. اعمال مسجد سهله و کوفه مفصل است و خیلی‌ها ممکن است، خسته شوند.

جوان آنلاین: شهید علی‌محمد قربانی از شهدای مدافع حرم است که در سن میانسالی به جبهه سوریه رفت و آنجا به شهادت رسید، در حالی که در زندگی جهادی او حضور در جبهه‌های دفاع‌مقدس نیز دیده می‌شود. متنی که پیش رو دارید، دو روایت از این شهید یکی از زبان خواهرزاده‌اش یاسین کاوه‌پو و دومی به نقل از دوستش غلامرضا قائدی است. گفته می‌شود شهید قربانی که از مربی‌های فوتبال در خوزستان بود، علیرضا بیرانوند (دوازه‌بان تیم‌ملی) را به تیم ملی جوانان کشورمان معرفی کرده است. 

خواهرزاده شهید

حاجی از سال ۹۱ مدیر کاروان زیارتی بود و خدمتگزار زوار. از بس به این کار علاقه داشت، خدا هم بهش توفیق می‌داد. در یکی از سفر‌ها به عنوان زائر همراهش بودم. زیارت دوره در نجف اشرف یک روز کامل وقت می‌گیرد. اعمال مسجد سهله و کوفه مفصل است و خیلی‌ها ممکن است، خسته شوند. در آن سفر یکی از همراهان ما به خاطر کهولت سن بیمار بود. این مادر و فرزندش نتوانستند با کاروان در زیارت دوره شرکت کنند. بالاخره کاروان از زیارت دوره برگشت و زوار در هتل مستقر شدند. خستگی از سر و روی حاجی می‌بارید، اما بلافاصله خودروی سواری اجاره کرد و آن مادر و فرزند را به زیارت برد و نیمه‌شب آن‌ها را برگرداند. 

دوست شهید

برای خدمت به زوار اربعین به موکب شهدای اندیمشک در مرز چذابه رفته بودیم. خادمین موکب برای اولین بار حاجی را می‌دیدند، به خاطر خلوص و برخورد صادقانه‌اش همه مجذوبش شده بودند. چادر‌ها و جای خواب خادم‌ها را تقسیم کردیم. وقتی مشخص کردیم حاجی توی فلان چادر باشد بحث و دعوا بود که ما می‌خواهیم با حاجی در یک چادر باشیم. به هر ترتیب جا‌ها مشخص شد و من که خسته بودم، رفتم دو سه ساعت خوابیدم. نیمه شب وقتی بلند شدم دیدم حاجی هنوز بیدار است. حس و ولع عجیبی برای خدمت به زوار داشت. با عجله به سمتم آمد و گفت: حاجی! حاجی زوارا دارن میان، همه گرسنه و تشنه‌ان از العماره تا مرز چذابه مسافت طولانی بود. زوار هم توی ماشین خسته و گرسنه بودند از مرز که رد می‌شدند اولین موکب، موکب اندیمشک بود. بیشتر مواکب شب تعطیل می‌کردند و فقط دو سه تا موکب کار می‌کردند که یکی‌شان موکب شهدای اندیمشک بود. حاجی با هیجان ادامه داد: بلندشو بریم کیک و آبمیوه بیاریم. گفتم حاجی! اینا دریایی آدمن از کجا این همه آبمیوه بیاریم؟ گفت حالا بریم انباری ما سعی خودمون رو می‌کنیم بالاخره چهار نفر رو سیر کنیم هم خوبه. انبار شهرداری تهران که روز‌ها موادغذایی را بین موکب‌ها تقسیم می‌کرد، آنجا بود. رفتیم انباری و مسئولش را نصف شب از خواب بیدار کردیم. اتفاقاً او هم استقبال کرد و از پیگیری ما خوشش آمد. مقدار زیادی کیک و آبمیوه به ما دادند که آوردیم توزیع کردیم. بعد به حاجی گفتم من دیگه خسته شدم برم بخوابم... رفتم خوابیدم. بچه‌هایی که بیدار بودند، گفتند این بنده خدا تا صبح مانده همانجا و با چای و خرما از زائر‌ها پذیرایی می‌کند. 

حاج علی قربانی یکی از حامیان اصلی موکب شهدای اندیمشک در مرز چذابه بود. هر وقت ارده و خرما می‌خواستیم بهش زنگ می‌زدیم. مقدار زیادی خرما و ارده درجه یک برای موکب می‌آورد. یک روز گفت اینجا موکب‌ها بیشترن، اما از پایانه تا اینجا پذیرایی کمتره. بعضی‌ها پیرمرد و پیرزنن و خسته و گرسنه می‌رسن اونجا قبل از اینکه مسافت یه کیلومتری رو تا اینجا بیان بریم همونجا ازشون پذیرایی کنیم. تعدادی از بچه‌های شهرک بنوار ناظر را جمع کرد و گفت: «بریم یه موکب بزنیم در خود پایانه...» رفتیم آنجا و زوار که گرسنه می‌آمدند با خرما و ارده ازشان پذیرایی می‌کردیم.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار